سیزده بدر سال ۱۳۹۹

 ،سیزده تون بدر
،رفقاتون گل به سر
،دشمناتون در به در
،خوشی هاتون صد برابر 
💛روز طبیعت بر شما مبارک💚
☘🍃🌿🌺🌸💐 
 
🤓سلام گل های تو خونه

امیدوارم که حال دلاتون خوب باشه و هر کجای این کره زمین که هستید، با وجود این ویروس کرونا شاد باشید و از بودن کنارعزیزانتان لذت ببرید.🙌

نروژ ما که خیلی سوت و کور شده، همونطور که در اخبار دیدید و یا شنیدید اینجا مهدکودک ها، مدرسه ها و دانشگاه ها همه بسته شدن. بیشتر مغازه های لباس فروشی هم بسته هست. آرایشگاه ها هم که کلا بسته شدند. خیلی ها از خونه کار میکنند و درس ها هم دیجیتالی شده.

منو آقای همسر که از خونه بودن حوصله مون پکید، ۱۳ فروردین که هفته پیش ۱ آپریل بود، بهونه ای شد برامون که به دوستانمان یک زنگی بزنیم و یک دیدنی کینم ازشون🤗

دوستای ما هم که پایه....😍

آره دیگه، من بیشتر چیزها رو از روز قبل آماده کرده بودم، فرداش که ۱ آپریل و ۱۳ فروردین بود زودتر بیدار شدم و برنجی که از شب قبل خیس کرده بودم رو پختم. حدود ساعت ۹.۳۰ با آقای همسر راهی شدیم.🚗

بگم براتون که منو عشقم تو راه بیکار ننشستیم، از فرصت استفاده کرده زنگ زدیم به مامان من و مامان همسرجان و یه کوچولو سرکارشون گذاشتیم...😅

همونطور که در جریان هستید ۱ آپریل روز گول زدن و سر کار گذاشتن هست خب...🤡

.

جایی که رفته بودیم نزدیک خونه دوستامون بود یعنی تقریبا ۴۰ دقیقه از خونه ما دور. خیلی جای زیبایی بود، یک کلبه کوچک لبه دریا و کنارش هم جای مخصوص کباب، چند متریش هم یک توالت بود.

اطراف کلبه چوب به اندازه کافی بود برای آتش درست کردن...

همین که رسیدیم آقای همسر و روح الله شروع کردند به آتش روشن کردن بعدش هم دوتایی تخم مرغ که معصومه جون با خودش آورده بود رو درست کردن و دورهمی صبحانه مان را همانجا میل کردیم. جایتان خالی خیلی خوشمزه آمده بود، چایی داغ و دم شده هم که من یک فلاکس برده بودم آماده داشیتم😋☕

 

 

*دوستان من الان باید یه وقفه کوتاه بگیرم برای اینکه ساعت دوازده و ربع یک جلسه دیجیتالی با معلم و اعضای گروه دانشگاهیم دارم. البته ساعت ۲.۳۰ هم با همسری قراره با دوچرخه تا مرکز شهر بریم. سعی میکنم قبل از اینکه برم براتون این متن رو پست کنم...

.

.

.

.

خب من برگشتم...

داشتم خدمتتون عرض میکردم، صبحونه که نوش جون کردیم بعدش نشستیم دورهمی فیلم و عکس گرفتیم، حرف زدیم و کلی خوش گذشت.

بعدازظهر دور و برای ساعت ۲ یا ۳ شروع کردیم برای آماده کردن کباب، همه چی عالی آمده بود. دوست جونیم معصومه گوشت کوبیده و مرغ آورده بود منم گوشت مرغ، سوسیس و برنج. البته برای سوسیس که دیگه اصلا جا نمونده بود برای همین اصلا کبابش نکردیم. تخم مرغ مون هم که زیاد بود، پنیر و خرما  اینا هم صبح خورده نشده بود .

 

 

 
 

دیگه بگم براتون که چای ‌ذغالی هم داشتیم برای بعد ناهار. خیلی خوشمزه بود با نون مغزی و آجیل. بعدش هم که میوه و تخمه داشتیم.

                

 
 

هوا ولی زیاد تعریفی نبود. کمی ابری بود....آب دریا هم خیلی سرد.

تا ساعت های ۷ عصر با دوستان اونجا بودیم بعدش رفتیم خونه اونا که نزدیک بود. یک دست و صورتی شستیم نماز خواندیم و ...

تا ساعت های ۱۲ شب فکر کنم پیش دوستان بودیم. با هم سریال پایتخت رو نگاه کردیم چایی و شیرینی و آجیل خوردیم بعدش هم میوه و حرف و خنده ....🤠

 
 
      .     
 *عزیزای گل بدانید و آگاه باشید که این دوتا عکس و عکس اولی اسکرین از روی فیلم هست
بنده عکاس خوبی هستم ولی چون عکسی نداشتم اینجا بذارم گفتم از تکنولوژی استفاده کرده و این عکس ها رو بگیرم از استوری که برای اینستاگرام گرفته بودم
 
     

💛امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی💛

قرآنش نگهدارتان، آینه اش روشنایی زندگیتان

سکه اش برکت عمرتان، سبزیش طراوت و شادابی دلتان

💚ماهی اش شوق ادامه زندگیتان را به شما هدیه دهد💚

 .
😏تشکر از این که به وبلاگ من سرکی میزنید، حالا این همه راهو که میاید
دست خالی برنگردین دیگه   🙃
😘یه لایکی، کمنتی، اعلام حضوری کنین خو😘
 
 
🚶‍♀️ من برم سراغ درسام دیگه
👋یا علی  

Kommentera här: